صفحه اصلی
گفتگو با دکتر فرهودی استاد تمام بازنشسته دانشکده فیزیک در خصوص شهدای دانشمند ماندگار دانشگاه شهید بهشتی
  • 100 بازدید

گفتگو با دکتر فرهودی استاد تمام بازنشسته دانشکده فیزیک در خصوص شهدای دانشمند ماندگار دانشگاه شهید بهشتی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

       مایلم در رابطه با خاطراتم در مورد شهید دکتر محمد مهدی طهرانچی از آشنایی تا زمان حال صحبت کنم. ایشان بهمن 1362 با دیپلم وارد دوره کارشناسی گروه فیزیک دانشگاه شهید بهشتی شد. آن موقع بنده رئیس دانشکده علوم بودم، و با ایشان در آن ایام آشنا نبودم و خاطره ای هم از آن زمان با ایشان ندارم. بعداً فهمیدم که ایشان آن تاریخ آمده بوده و از بچه های بسیار فعال هم بوده  بخصوص در جهاد دانشگاهی. در آن زمان بچه های جهاد دانشگاهی در دانشگاه خیلی فعال بودند بخصوص از نظر کارهای علمی و موارد این چنینی، خاصه بچه های گروه فیزیک.

       اواخر سال 65 مدیر گروه بودم و بعد هم رفتم خارج از کشور. ایشان در این فاصله کارشناسی و کارشناسی ارشد گرفته و دکترا را هم در یکی از دانشگاه های معتبر کشور روسیه انجام داده بود. اولین باری که بنده ایشان را دیدم فکر کنم تابستان سال 76 بود.

        بنده آن موقع مسؤلیتی در دانشکده یا گروه نداشتم. یک روزی که وارد گروه فیزیک شدم شنیدم در طبقه اول که دفتر گروه بود صدای اعضای هیأت علمی  میاد. رفتم جلو درب اتاق، چند تن از اعضاء هیأت علمی قدیمی گروه فیزیک بودند و درست انتهای اتاق کنار پنجره یک جوان بسیار ساده و متینی را دیدم. همان دم درب که وارد شدم سیمای این جوان کاملاً بنده را جذب کرد، البته هنوز نمی دانستم که اوکیست، گرچه وی بنده را می شناخت.

       در واقع، دکتر طهرانچی بود که آن موقع شناختی ازش نداشتم. ولی سیماش رو که دیدم کاملاً وی را بچه بسیار متعهد با صفا  و خوش برخوردی درک کردم، و بسیار معتقد و به اصطلاح درست و صدیق و خیلی جوان خنده رو. آن موقع خیلی قیافه اش جوان تر بود، بعدها به سرعت موهاش سفید شد.  اسمش را پرسیدم گفتن فلانی است. او را نمی شناختم، ولی بلافاصله طبق عادتی که داشتم پیگیری کردم ببینم کیه و سابقه اش را از بچه های قدیمی که می شناختم درآوردم و فهمیدم که کیست، و بلافاصله هم باهاش اخت شدم.

         فکر کنم همان موقع از مهر سال  76 در گروه فیزیک استخدام شد. خیلی با هم دوست شدیم، حس پدری بهش داشتم، ایشان پدرشان را در زمانی که دوره دکتری را می گذراند از دست داده بود.

        بنده بهمن سال 76 رئیس دانشکده علوم پایه دانشگاه پیام نور شدم در سازمان مرکزیش. دکتر طهرانچی را هم کردیم مدیر گروه فیزیک آنجا، یعنی تو این فاصله خیلی اخت شده بودیم.  فردی بسیار صدیق، خونگرم، دوست داشتنی، با فکر، مدیر، با ابتکار، عالم و خلاق بود.  تمام اینها واقعاً وجنات بسیار بالای ایشان بود.

        یک مسجد در خیابان آهنگ  بچه های قدیمی رزمنده بودند، گفتم بعضی ایام میرم آنجا.  دکتر طهرانچی هم آمد، عزاداریشو اول بار اونجا دیدم. دیدم با چه خلوصی عزاداری می کنه. خیلی واقعاً بچه مخلص و دوست داشتنی بود.

        فکر کنم همان اوایل سال 77 هم معاون اجرایی دانشکده علوم در دانشگاه شهید بهشتی شده بود. شهریور سال  78 هم بنده دوباره رئیس دانشکده علوم خودمون در همین شهید بهشتی شدم.  ایشان هم قبل ترش مثل من از پیام نور برگشته بود. از همان سال 78 ایشان هم  بعنوان معاون تحصیلات تکمیلی دانشکده علوم  با خودم همکاری می کرد در مدت چهار سالی که بنده رئیس بودم. ایشان بیشتر اوقات در پژوهشکده لیزر تحقیقات علمی می کرد. تخصص کاری ایشان مغناطیس بود و در عین حال فردی مبتکر دارای ایده، نوآوری و آشنا با ابزار و وسایل و دستگاه های تخصصی. به طور کلی دید تجربی بسیار بالایی داشت. تو همان چهار سالی که در دانشکده علوم بودیم معرفیش کرده بودم برای خرید وسایل تخصصی در کل دانشگاه و مشکلات مربوط. مورد اعتماد قرار گرفت و مسئول این قسمت هم شده بود. امور اجرایی مربوط را هم با دید وسیعی که داشت  برای فیزیک،  شیمی، زیست شناسی در دانشکده علوم و سایر دانشکده های دانشگاه با ابتکار خوبی که به خرج می داد پیش می برد. با توانمندی هایی که داشت از بهمن سال 84 که رئیس دانشگاه عوض شد ایشان شد معاون پژوهشی دانشگاه و چندی بعدتر هم شد رئیس دانشگاه، و بعدش هم شد رئیس دانشگاه آزاد اسلامی.

       در ایامی که دکتر مجید شهریاری را ترور کرده بودند برنامه ترور ایشان هم در کار بود که به لطف خداوند خوشبختانه انجام نشد، گر چه از نظر خودش توفیق شهادت نداشت. رشته تخصصی اش هسته ای نبود اما آشنا بود به این که امور هسته ای کجا باید کار کند. چه کسانی بیایند برای کارهای متعدد یا لوازم و ابزارش چی باشد. دید مدیریتی، دید ابتکار و خلاقیت با فناوری های راهبردی  برای پیشرفت کشور داشت.

       در همین سال های اخیر درسی تحت عنوان آموزش عالی می داد. حدود 100 مقاله انگلیسی در مجله های متعدد و معتبر بین المللی، 5 یا 6 مقاله فارسی، حدود صد و اندی ای همایش چه خارجی و چه درونی داشت. فردی فعال در رشته خودش بود،  و حالا .... حیف شد. این نامردها که نمی دونم چه بینش غیر انسانی دارن که برای یک نفر که می خواهند ترور کنند (که این هم خودش کلی نکته داره)  تو ساختمان محل زندگی وی،  گویا بیست نفر را شهید کردند.  اینها دیگه ترورشون اینجوری وحشیانه و ناجوانمردانه است، و این رژیم کودک کش صهیونی این جوری کار می کنه و دولت های غربی هم همه جوره حمایت اش می کنند! ننگی که در تاریخ ثبت می شه.

       البته این شهدا که فیض عظیمی نصیبشان شده و نزد خداوند رزق می خورند، و سختی جانکاهش برای خانواده هایشان و ملت است، و تأسفش برای ما جا مانده ها.

دکتر طهرانچی در مصاحبه ای گفتند که اگر برگردم باز همین مسیر را می روم. حالا شما که ایشان را می شناختید شما دیدگاهتون این هست که این مسیر ارزشش را داشت که به شهادت ختم شود؟

       بله، چه فیضی از این بالاتر. دکتر طهرانچی هم تمام وجودش در همین الگو و مسیر بود. خالصانه ولایی بود. خالصانه برای ایران و عِرق این کشور و رشد علمی کشور، رشد جوان ها و  این که بتوانیم روی استقلال خودمون پا بگیریم و رشد کنیم، و با ابتکار و نوآوری کوشش می کرد.  دید ابتکاراتش بسیار بالا و وسیع بود .

       موقعی که رئیس دانشگاه شهید بهشتی بود یک الگوهایی درست کرده بود که پژوهش های رشته های علمی به سمت خدمت به جامعه و بخصوص مشکلات کلیدی آن باشد. بازخورد کارهای تحقیقاتیشون، و پایان نامه های کارشناسی ارشد بخصوص رساله های دکتری به طور هدفمند مسائل جامعه رو حل کنه و در این رابطه رشد و پیشرفت باشه، و شاخه های علمی خاص جهت مشکلات کشور برنامه ریزی کرده بود. البته حواسش به علوم پایه و امور بنیادی هم بود. دانشجوهای خودش را هم در همین راستای نیاز کشور پرورش می داد و کار علمیش را رها نمی کرد.

        واقعاً در همین الگو و مسیر بود، و آماده کامل برای شهادت. خوب می دانست که بالاخره هر آن ممکن است توفیق شهادت نصیبش شود و هیچ ابایی نداشت. کامل و دربست برای اسلام بود و ذوب در ولایت فقیه. نگاهش کاملاً اعتقادی بود. یک نکته دیگر این که هر وقت بحثی می کردیم، قرآن را باز می کرد تفأل می زد در مورد همان بحث، و می گفت ببین چه نکته خوبی آمده و فکر کنم همیشه با وضو بود. در دانشگاه هم بعد از این که آقای دکتر طالب پور آمدن، پژوهشکده اعجاز قرآن را با ایشان بنا گذاشت. اصلاً در همین حوزه فعال بود و تحقیقات قرآنی انجام می داد، و در همین رابطه فکر و ایده داشت.

بر اساس توضیحات شما  بنظر میاد دکتر طهرانچی جنبه هسته ای در حوزه تخصص و کارشون پررنگ نبوده؟

       بله، دکترای تخصصی ایشان مغناطیس و امور مربوط بود و در همین زمینه تحقیق می کرد. ایشان عضو هیأت علمی گروه فیزیک بود. البته پژوهشکده لیزر که در همین گروه فیزیک راه افتاد و در دانشکده علوم شکل گرفت و بعدش شد پژوهشکده، ایشان در واقع عضو وابسته آنجا بود و بیشتر آنجا برای تحقیق وقت می گذاشت  و آزمایشگاه تخصصی درست کرده بود و سعی می کرد میدان مغناطیسی با شدت بالا داشته باشد. اصولاً وقتی ما در رشته فیزیک کار می کنیم بحث اتم، هسته و الکترون یکی از ابزار تحقیقات در فیزیک است، ولی این فرق می کند با جنبه هسته ای و بمب اتم و این مباحث، خیلی تفاوت می کند. البته برخی تحقیقات علمی که دکتر طهرانچی انجام داده، آزمایش ها و مقالاتی که چاپ کرده بود کاربردهایی را در رابطه با هسته یا اتم داشت، ولی این ها از جنبه مثلاً فرض کنید مهندسی هسته ای نبود.

        در هر حال، وی دید و بینش وسیع علمی داشت، حتی مثلاً این که سازمان انرژی اتمی چطور باید کار کند، چطور جهت بگیرد، چه کسانی در این تخصص ها می توانند کجاها قرار بگیرن، چه ابزار و وسایلی را می خواهد. این آشنایی و دید بسیار وسیعش و بخصوص ابتکار و نوآوری که در این قسمت و فناوری ها داشت، گویا باعث شده بود باهاش دشمن شده باشند. گرچه این اواخر کاملاً درگیر دانشگاه آزاد اسلامی و امور آن بود. فکر کنم آنچنان وقت نداشت که بخواهد به نکات دیگه برسد، مگر این که از نظر کلی در شوراهایی بخواهد بحث کند و نظر دهد.

        حدود یک ماه قبل از شهادتش خودش شبی با بنده تماس تلفنی داشت و گفت تماس گرفتم احوال بپرسم و خاصه التماس دعا. از زمان مسئولیتش در دانشگاه آزاد اسلامی بندرت دیدمش، اگر کاری هم داشتم تماس تلفنی می گرفتم آن هم برای یکی دو دقیقه، اما آن شب که خودش تماس گرفت قریب به بیست دقیقه صحبت کردیم و اصل تماسش هم همان نکته دعا بود. گرچه در مورد دانشگاه آزاد اسلامی صحبت کردیم، مشکلات و مسائل آن، خط مشی هایی که انجام داده، راه کارها و نکاتش. دانشگاه آزاد اسلامی چیزی هم عرض وزارت علوم  است با تعدادی واحدهای دانشگاهی در کل کشور و هیأت علمی و مشکلات عظیمی که از قبل داشت و با آن دست و پنجه نرم  می کرد،  به جد خیلی درگیر آنجا بود.

         در هر حال  تخصص اصلی وی هسته ای نبود، ولی دید داشت. اشراف کامل داشت نسبت به بچه هایی که در این رابطه هستند که چه کار می خواهند بکنن و چه نکنند.

دکتر طهرانچی در تاسیس پژوهشکده لیزر از ابتدا در دانشگاه شهید بهشتی نقش داشتند؟

پژوهشکده لیزر ابتدا بعنوان یک مجموعه علمی قبل از ایشان در گروه فیزیک شکل گرفت. بعداً ایشان با بخصوص دو نفر دیگه از همکاران در هسته تاسیس پژوهشکده لیزر و راه اندازی آن همکاری داشت. در هر حال این پژوهشکده اول یک مجموعه علمی بود در دانشکده علوم و فیزیک بعدش پژوهشکده شد و براشون جا و امکانات مشخص شد. موقعی که بنده رئیس دانشکده علوم بودم جاهایی را مشخص کردیم برای پژوهشکده لیزر و همزمان برای پژوهشکده گیاهان دارویی.

        در پژوهشکده لیزر تحقیقات علمی می کرد. خیلی فعال بود که پا بگیرد. نیروهای متعدد جذب کنند. البته در شکل گیری مجموعه های علمی دیگر دانشگاه هم نظر و ایده داشت تا منجر به اجرا شود. بخصوص از سال 84 که ایشان شد معاون پژوهشی دانشگاه در الگوهای این چنینی که بخواهد در دانشگاه هسته های علمی پا بگیرد خیلی نقش داشت. بعد هم که رئیس دانشگاه شده بود در سال 91 همین ابتکار را داشت و سپس در دانشگاه آزاد اسلامی هم همین بنا را گذاشت.

اگرخاطره ای هست نقل بفرمایید.

خاطرات زیاد است البته بیشتر در امور اجرایی دانشکده و دانشگاه. برای خودم مهم ترینش همان اولین بار بود که چهره اش را دیدم و هنوز تو خاطرم مانده. جوانی بشاش و خوش سیما، با خلوص و ابتکار. تلاش داشت جلوی نادرستی ها را بگیرد، و مباحث علمی و نو آوری حرکت کند و جلو برود. ایشان وقتی رئیس دانشگاه شهید بهشتی بود مایل نبود اعضای هیأت علمی ما بروند دانشگاه آزاد اسلامی مگر با هماهنگی کامل.  بعد که به دانشگاه آزاد اسلامی رفته بود برای آنجا آنقدر الگوی صحیح کاری و نظم علمی داده بود که بینشش عوض شده بود. آن جا را بسیار تلاش کرد ببرد به سمت درست علمی که از آن ضعف ها که تو ذهن ها بود رفع اش کند.

          همان طور که گفتم ابتدا مثل پسرم بود، بعد شد برادر کوچک ترم، این اواخر بهش می گفتم شدی برادر بزرگتر، می خندید و با اعتراض می گفت موهام سفید شده ولی خودم خیلی جوان ترم. اکثر اوقات که خارج از جلسات می دیدمش عکس نوه هایش را در موبایلش نشانم می داد و خیلی باهاشون ذوق می کرد. روحش شاد.

به نظر شما ما توان بازیابی و پر کردن جای خالی این شهیدان را داریم؟

خودم خیلی اوقات در کلاس درس و بیشتر با دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری ام، می گم که معلم ها وقتی دارند با بچه ها کار می کنند روی موردی که می خواهند صحبت کنند آشناتر و به اصطلاح ملکه تر اند، اما واقعیت تاریخ ثابت کرده که کسانی که  علم را پیش می برند همان بچه هایی هستند که در مقابل معلم ها نشسته اند. این یک واقعیت تاریخی است. معلم ها آشنا هستند و خوب نکات را می دانند، اما چندی بعد  کسانی که رشد میدهند علم را و علم را پیش می برند همان بچه های کلاس هستند، دانشجویان جدید دکتری هستند. حالا همین موضوع در مورد این عزیزان که از دست دادیم، که خیلی سخت بود و شاید بلافاصله تا جایگزین کنیم طول بکشد، صادق است و بالاخره انجام می شود. به حول و قوه الهی جوانان برومند و مستعد این مرز و بوم بزودی جای آن ها را پر خواهند کرد، و انشاءالله ایران همچنان در راه دین و دانش پیش خواهد رفت.

         یک نکته دیگه، مسأله اعتقادی است که خون شهیدان باعث رشد و شکوفایی می شود. مثل حماسه امام حسین (ع)، همه رفتند اما حضرت زینب (س) بود و راه انداخت و نگهداشت این حماسه را.  در تاریخ هم اکثر حماسه های حق طلبانه که انجام شده، ریشه اش از همان بینش و حماسه است. در انقلاب اسلامی خودمان هم دیدیم که هر وقت کسی شهید شده این باعث رشد و شکوفایی بیشتر شده. همین موضوع در این جنگ تحمیلی شده و فعلاً دیدیم که چه تاثیری کرد شهادت این عزیزان و سایر بیگناهان جامعه برای وحدت و انسجام ملی در کشور.

        در مورد شهید عزیزمان دکتر احمدرضا ذوالفقاری ابتدا اشاره کنم که از کجا با وی آشنا شدم. از قبل با اخوی بزرگوارشان در ایران آشنا بودم. بعد یک دوره که در انگلستان بودم در لندن با دکتر ذوالفقاری آشنا شدم، جوانی رعنا، رشید، صدیق، لطیف، قد بلند، عالم، متواضع و با ایمان. هنوز خاطره وی بهمراه خانمش در حالی که پسرش را در کالسکه راه می برد در ذهن دارم. روح هر سه شان شاد. خانمم هم با خانمشان رفت و آمد داشت. البته بنده معمولاً با دوستان دانشگاه رفت و آمد خانوادگی نداشتم، ولی در لندن با ایشان روابط داشتیم.

       در ایران در شهریور سال 78 که رئیس دانشکده علوم بودم دکتر ذوالفقاری هم به ایران برگشته بود و با دکتر مینوچهر هم که از روسیه برگشته بود و دکتر آقامیری هم که از انگلستان برگشته بودند صحبت شد که می خواهند یک گروه هسته ای در دانشکده راه بیندازند. دکتر طهرانچی هم با این ها آشنا بود. دکتر آقامیری هم سال 64 در گروه فیزیک دانشجوی کلاس خودم بود. بهر حال در مجموعه دانشکده علوم، گروه هسته ای راه افتاد و دکتر مینوچهر شد مدیر گروه. بلافاصله هم دکتر مجید شهریاری را معرفی کردند و ایشان که در دانشگاه امیر کبیر بود درخواست انتقال دادند و بعدش هم همسرشان خانم دکتر قاسمی که آن موقع مربی بودند آمدند به دانشگاه شهید بهشتی.

        دکتر ذوالفقاری از تابستان سال  79 به عنوان معاون اجرایی، مالی و اداری دانشکده علوم با خودم همکاری می کرد. دکتر مجید شهریاری هم نماینده تحصیلات تکمیلی گروه بود در شورای دانشکده. دکتر آقامیری هم فکر کنم در دانشگاه مسئولیتی داشت. اعضاء گروه هسته ای کار تخصصی خودشان را می کردند، بنده رشته ام فیزیک نظری بخصوص گرانش و کاربرد آن در کیهان شناسی است،  ولی همگی دوستان صمیمی شدیم و در امور اجرایی دانشکده و دانشگاه فعالیت می کردیم.

        دکتر ذوالفقاری از همان موقع که آمد دانشکده کارهای اداری را با هم انجام می دادیم همین طور امور مالی را، البته  با سایر معاونان آموزشی، پژوهشی و تحصیلات تکمیلی دانشکده هم مشورت می کردیم.  گرچه بیشتر کارهای مالی را با دکتر ذوالفقاری بصورت دوست و خودمانی  انجام می دادیم و خیلی اخت و رفیق بودیم.

       از مهر سال 82 که رئیس جدید دانشکده علوم آمده بود، دکتر ذوالفقاری خودش می خواست که در این سِمت نباشد ولی رئیس جدید تمایل داشت ایشان حضور داشته باشد و با مشورت همدیگه ادامه داد تا بهمن سال  84 که رئیس دانشگاه عوض شد. با هم قدم می زدیم، گفت رئیس جدید دانشگاه عنوان کرده که برم معاون اداری مالی دانشگاه شوم و در این خصوص مشورت می کردیم و بالاخره قبول مسئولیت کرد.

        خیلی دوستش داشتم، یک هفته قبل از این که شهید شود در رابطه با یک کار اداری بنده که درست شده بود به خانه ام زنگ زد، کلی صحبت کردیم و آخرش خیلی گله داشت که چرا موبایل ندارم! فرداش رفته بودم دانشگاه دیدنش، باز کلی صحبت کردیم و در مورد یک زمین که قرار بوده به دانشگاه داده شود نکته گفت. آخرش هم ایشان از مرحوم پدرش تعریف می کرد، می گفت پدرم دست آدم را که می گرفت فکر می کردی می خواد له کند. در هر حال، وی خیلی خونگرم، صدیق، دوست داشتنی و مودب بود. حیف و صد حیف این جوانان عزیزی که از دست دادیم. روحشان شاد.

        به جد جوانی صدیق، پاک، هر چه بگویم از صدق و صفا و صمیمیتش واقعاً نمی توانم بگویم چقدر بچه دلپاک، آرام و خونسرد و فکوری بود. همیشه سعی می کرد که حق را انجام دهد. درگیر تحقیقات علمی خودش از نظر نظری بود. رشته اش هسته ای بود. این بچه ها که شهید شدند همگی استاد تمام دانشگاه بودند و از نظر علمی بسیار فعال و پر توان. دکتر ذوالفقاری در دوره هایی عضو هیئت ممیزه دانشگاه و کمیسیون تخصصی مهندسی یا مسئول آن هم بود که پرونده علمی اعضاء هیات علمی دانشگاه در آن بررسی می شود برای ارتقاء به دانشیاری و استاد تمام شدن، و در این خصوص هم وقت می گذاشت.

       دکتر فقهی هم که از بچه ها ی فارغ التحصیل دکتر شهریاری بود و بلافاصله مدارج علمی را طی کرده بود استاد تمام بود و جوانی نخبه. ایشان مدتی هم درگیر کارهای اجرایی دانشگاه شد و در این مدت بیشتر با وی آشنا شدم. به او اعتماد داشتند و از عهده مسئولیتش هم خوب بر می آمد. نمی دانم چه بگویم در مورد این ظالمان که ایشان را هم شهید کردند. انشاءالله که خداوند جبران می کند و انشاءالله جبران هم خواهد شد، و حق تعالی صبر جمیل به خانواده اش عطا کند.

به نظر شما چرا شخصیت های علمی را هدف قرار می دهند؟

دشمنان این مرز و بوم همه اش دنبال این بودند که نه تنها این پنج نفر بلکه بسیاری دیگر هم مثل سید مصطفی ساداتی ارمکی که فارغ التحصیل دکترای 98 و دانشجوی دکتر فقهی بوده، با خانواده اش را شهید کنند، همچنان که دکتر علیمحمدی، دکتر شهریاری، دکتر فخری زاده و  چند تن دیگر را شهید کردند. می خواستند افراد علمی را حذف کنند که ایران از نظر علم و دانش نتواند حرکت به جلو بکند و وابسته به آنها باشه. در حالی که غافل هستند، ممکن است وقفه زمانی ایجاد شود ولی کار علمی اینها نسل به نسل می چرخد. به صرف این که چند نفر را شهید کنند، ولی بلافاصله جایشان پر خواهد شد و آنچه از نظر علمی بدست آمده از بین نخواهد رفت. 

        یکی از ویژگی های خاص در مورد دکتر شهریاری یادم آمد.  نگاهش که می کردی می گفتی همه صدق و صفاست . وقتی به مشکلی برمی خورد می گفت وضو بگیریم و نماز بخوانیم، استغاثه کنیم بلکه خداوند بیشترکمکمان کند و راه یابیم. روحش شاد و خداوند صبر بیش از پیش به خانواده هاشون عطا کند.

       این انسان های شریف، پاک ترین آدم هایی بودند که بنده در اطراف خودم داشتم، و شرافتمندانه و صادقانه برای کشور از نظر علمی مفید بودند. همگی جان فشان برای کشور و پیشرفت کشور، و اسلام بودند.  البته مهم تر هم این بود که همان طورکه از نظر علمی رشد و تلاش می کردند انسان های والایی بودند معتقد به خدا و آخرت، و پاک و خالص برای کشور خدمت کردند و خاری بودند در چشم دشمنان این کشور.

دکتر مینوچهر رعایت موارد ایمنی را می کردند و تصویری هم گویا دشمنان ازش نداشتند؟

هر دوشان، دکتر مینوچهر و دکتر ذوالفقاری، به عنوان اعضا هسته ای عکسی ازشون نبود مگر در جلساتی که بودند و ازشان عکس یا فیلم گرفته شده بود. محافظ هم دوست نداشتند، گرچه داشتند. دکتر عباسی هم در ابتدا اصلاً محافظ نخواسته بود.

           با دکتر مینوچهر همان سال 78 که گفته بودم و از طریق دکتر ذوالفقاری آشنا شدم. جوانی معتقد، علمی، رک و صادق و متواضع بود. از نظر علمی وزنه ای بود، البته مقالاتشان موارد خاص بود و به راحتی چاپ نمی شد یا نمی شد چاپ کنند. هر پنج شهید اخیر استاد تمام دانشگاه بودند. اعتقادشان به اسلام و رشد کشور هر چه بگویم کم گفتم، خیلی فعالیت می کردند. یک خاطره یادم آمد از همان سال 80 در مورد دکتر مینوچهر. یک روز یک لپ تاپ جدید که گرفته بود آمده بود دفتر دانشکده و توصیف امکانات آن را می کرد برای کارهای تحقیقاتی. اکثر این شهدا بچه های جنگ بودند و آثار جبهه را هم داشتند.

برای اینکه نسل کنونی بتواند ایثاری که این شهدا کردند را عمیقتر درک کند چه توصیه ای دارید؟

همان طور که خود آقا هم تاکید دارند باید به نسل جوان بها داد، راه داد. ضمناً قبول داشت که خدا هم نقش دارد در این موارد، "تُعزّ مَن تشاء و تُذلّ مَن تشاء"، خودش هدایت می کند، راه می نماید. اکثر این شهدا در بهترین دانشگاه های خارج تحصیل کردند، درس خواندند، آدم های علمی فکری و معتقد بودند.  بچه های نابغه ای بودند. لازمه جوانان دقت کنند که چطور شده اینها در این راه حرکت کردند و به فیض شهادت رسیدند. البته چون تبلیغات دشمن خیلی قوی است و امکانات فناوری هم دارند، افراد را در جهت خودشان حرکت می دهند و سعی می کنند جوانان را بکشند به سمتی که نفس اماره میکشد. اما افراد اگر خلوص داشته باشند و کلاهشان را قاضی کنند خواهند دید این انسان های توانمند چطور برای این آب و خاک سعی و تلاش، و ایثار کردند، و نمی گفتند علم را دربست از دیگران باید بگیریم، بلکه معتقد بودند باید خودمان هم جلودار و پیشرو در علم باشیم. انسان اگر صادقانه تعمق و عمل کند، خداوند توفیق می دهد و راه نشان می دهد. در واقع این قول حق تعالی است که "کسانی که در راه ما مجاهده می کنند ایشان را به راه های واقعی خود هدایت می کنیم". انشاءالله جوانان برومند و مستعد این سرزمین بتوانند برای کشور توفیق خدمت پیدا کنند و هم برای اسلام.

افزودن نظرات